loading...
شهدا مهریز313 خاطره مردان بی ادعا
کمال میری بازدید : 13 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

با یک دست تیراندازی می کرد

درحین عملیات کربلای پنج یکی از رزمندگان ترکشی به دست چپ او خورد ودستش قطع وافتاد جلو رویش که او خم شد دست قطع شده اش را برداشت وانداخت توی آب وبایک دست اسلحه کلاشی که داشت شروع به تیر اندازی می کرد ومی رفت جلو من به او گفتم خیلی دارد از تو خون می رود صبر کن امدادگر بیاید ودست تورا ببندد به من گفت نمی خواهد بگذار من این مزدوران را نابودکنم گفتم پس صبر کن دستت را من ببندم که من بالای جایی که قطع شده بود را با چفیه بستم چند قدمی که رفت چون خون زیادی از او رفته بود بی حال شد که درآن لحظه  امدادگران هم رسیدند واورا به عقب منتقل کردند.

راوی حاجی اصغر شفیع

""

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 69
  • بازدید کلی : 663